جدول جو
جدول جو

معنی چهل ساله - جستجوی لغت در جدول جو

چهل ساله
(چِ هَِ لَ / لِ)
که چهل سال بر وی گذشته باشد. که دوران حیاتش به چهل سال برآمده باشد.
- مرد یا زن چهل ساله، مرد یا زنی که چهل سال از تاریخ تولدش گذشته باشد. رجوع به چل ساله شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چِ لَ / لِ)
چهل ساله، مرد یازنی که چهل سال از تاریخ ولادتش گذشته است. هرکس چهل سال عمر کرده باشد. مرد یا زن چهل ساله:
دگر آنکه گفتی که چل ساله مرد
ز برنا فزونتر نجوید نبرد.
فردوسی.
، هرآنچه از عمر وی چهل سال گذشته باشد. (ناظم الاطباء). هر چیز که چهل سال برآن گذشته باشد
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ نِ)
دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن. در 14 هزار گزی شمال باختر داران متصل به راه ماشین رو دامنه به بوئین واقع است. از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات، عدس و انگور است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی از قبیل قالی وجاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ زِ)
دهی است از دهستان دوغائی بخش حومه شهرستان قوچان. در 53هزارگزی جنوب خاوری قوچان سر راه مالرو عمومی شغل آباد به برگیش. کوهستانی و معتدل است، 96 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود محصولش غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ لَ / لِ)
که چهار سال داشته باشد. که چهار سال بر وی گذشته باشد: اجذاع، چهارساله شدن شتر. ارباع، چهارساله شدن گوسفند. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به چارساله شود
لغت نامه دهخدا
بدیل، سالک، عارف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی بازی با گردو
فرهنگ گویش مازندرانی